هرصبح آغازی دیگراست،این دنیای من است.برآنم که ازلحظه لحظه آن بهشتی زمینی بیافرینم.
شبی ازشبها....!

 

شبــــــــــی ازشبهــــاتومـراگفتــی شـــب بــــاش!!!

منکه شب بــودم وشب هستــم وشب خواهـــم بود...

به امبدی که فانوس نظرگاه شـــــــــب من باشی!!!

بـــاهـــــــــرنفســــــــم!لبخنـــــــــدم!اشکـــــــــم!

وباتمـــــام زندگیـــــــــم شـــــــــب هســــــــــت!

 

نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
جایی از زندگی....!

 

 

به یک جایی از زندگی که رسیدی،میفهمی :

اونی که زودمیرنجه،زودم برمیگرده،ولی

اونی که دیرمیرنجه،دیرمیره،امادیگه برنمیگرده.

به یک جایی از زندگی که رسیدی،میفهمی :

رنج رانبایدامتداد دادبایدمثل یک چاقوکه چیزها

رامیبره وازمیانشون میگذره ازبعضی ادمها

بگذری وبرای همیشه قائله رنج اورراتمام کنی.

 

یک جایی از زندگی که رسیدی،میفهمی :

مهم نیست که چه اندازه میبخشیم بلکه 

مهم اینه که دربخشایش ماچقدرعشق وجودداره.

به یک جایی اززندگی که رسیدی،میفهمی :

شایدکسی که روزی باتوخندیده روازیادببری،

اماهرگزاونی روکه باتواشک ریخته،فراموش نکنی.

 

 

 

:: ادامه مطلب
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
تلاش کن....!

 

 

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند !
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!

 

:: ادامه مطلب
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
نامه ای ازطرف خدا....!

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من
نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام
( ضحی 1-2)
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش
پایت بگذارم او را به سخره گرفتی.
(یس 30)

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.
(انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
(انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه
چیز قدرت داری.
(یونس 24)

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و
اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری
(حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و
تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم
که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .
( احزاب 10)

:: ادامه مطلب
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
خداهمین جاست....!

 

خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست !
خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ،
خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد می کتد ،

 

خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته برای درمان به بیمارستان می برد ،
خدا در جمله ی " عجب شانسی آوردم " است !!


:: ادامه مطلب
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
درس زندگی....!

 عمر شما از زمانی شروع می شود كه اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید.


آفتاب به گیاهی حرارت می دهد كه سر از خاك بیرون آورده باشد.

تنها راهی كه به شكست می انجامد، تلاش نكردن است.

دشوارترین قدم، همان قدم اول است.

امید، درمانی است كه شفا نمی دهد، ولی كمك می كند تا درد را تحمل كنیم.

بجای آنكه به تاریكی لعنت فرستید، یك شمع روشن كنید

 

آنچه شما درباره خود فكر می كنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است كه دیگران درباره شما دارند.

همواره بیاد داشته باشید آخرین كلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.

برای كسی كه آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست.

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است كه شما چیز زیادی از آن نخواسته اید.

در اندیشه آنچه كرده ای مباش، در اندیشه آنچه نكرده ای باش.

امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست.

:: ادامه مطلب
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
قدرخانواده ات رو بدون....!

 با مردی كه در حال عبور بود برخورد کردم

اووه !! معذرت میخوام.
من هم معذرت میخوام.
دقت نکردم ...

ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه 
خداحافظی كردیم و به راهمان ادامه دادیم

اما در خانه با آنهایی كه دوستشان داریم چطور رفتار می كنیم 

:: ادامه مطلب
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
نه تو ونه اندوه....!

 

 

نه تومی مانی ونه اندوه....و

نه هیچیک ازمردم این ابادی،

به حباب نگران لب این رودقسم،

وبه کوتاهی ان لحظه شادی که گذشت،

غصه هم میگذرد....

انچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند،

لحظه هاعریانند،به تن لحظه خود،

جامه اندوه مپوشان هرگز...

"سهراب"

 

بزرگترین هدیه توبه دیگران....

باتشکر:پست ارسالی توسط لیدرودوست خوبم رضا

نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕